انشا اتوبوس شلوغ پایه نهم صفحه 58

 

مقدمه:
جای شلوغ و بی نظم همیشه مرا آزار میدهد و همیشه به دنبال راهی هستم که خود را از دست شلوغی نجات دهم و به آرامش و آسایش نسبی برسم.

 

تنه انشاء:
میخواهم داستانی را تعریف کنم در یک روز زمستانی در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم، تعداد زیادی مسافر نیز منتظر بودن، هوا خیلی سرد بود و من بخاطر سرما از جایم تکان نمیخوردم؛ بالاخره بعد از مدتی اتلاف وقت اتوبوس آمد و من سریع سوار اتوبوس شدم، صندلی های اتوبوس تقریبا پر شده بودن هرجوری بود خودم را روی یکی از صندلی ها جا دادم بالاخره اتوبوس به راه افتاد و به ایستگاه بعدی رسید که چندین مسافر دیگر سوار شدن حالا دیگه اتوبوس جایی برای نشستن و حتی سرپا ایستادن نداشت، همهمه ی زیادی در اتوبوس بود مشغول تماشای اطرافم شدم هر یک از افراد داخل اتوبوس مشغول کاری بودن یکی با تلفن حرف میزد یکی پشت سر دیگران حرف میزد و یکی هم خوابش  برده بود در این میان پیرزنی را دیدم که سر پا ایستاده بود اما معلوم بود که خیلی شده است من ناخداگاه پا شادم و جایم را بهش دادم پیرزن لبخندی زد و نشست اما وقتی بلند شدم با هر ترمز اتوبوس به این طرف و آن طرف میرفتم و این کار باعث شد که ناخودآگاه دیگری را هل بدهم به ایستگاه نزدیک شدیم باید پیاده میشدم که ناگهان راننده اتوبوس یکباره ترمز گرفت وباعث شد جای خالی بدهم و به کف اتوبوس بیوفتم وقتی پیاده شدم با خودم گفتم که دیگر هیچ وقت سوار اتوبوس نشوم تا از این اتفاقات برایم نیافتد.


نتیجه گیری:
از آن روز به بعد سعی کردم از اتوبوس استفاده نکنم و فقط از تاکسی خطی برای رفت و آمد استفاده کنم

 

 انشا فیل و فنجان پایه نهم صفحه 21 مهارت های نوشتاری

" این انشاء بصورت اختصاصی توسط نویسندگان درسی فا نوشته شده است و هرگونه کُپی برداری از آن در سایت های دیگر ممنوع بوده و مورد پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت "