مقدمه:

چشمانم را آهسته زیر چتر پر از ابر آسمان باز میکنم و توی شب سرد بارانی در یک خیابان باران نم نم می بارد، این ترنم حضور بارش باران برای من لطیف و پر از حس غرور است و نوید یک حس دور که پر از رنگ حضور است را به من میدهد.

تنه ی انشا:

احساس بارش باران را خیلی دوست دارم اینکه باران ببارد و کف این خیابانها را بشوید را خیلی دوست دارم. بارش باران روحم را تازه میکند، اما مثل اینکه نم نم باران ما را به دست فراموشی سپرده است و رنگ محبتش را از ما دریغ کرده است.

وقتی باران میبارد یکی از زیباترین حسهای دنیا را تجربه میکنم و جانی تازه میگیرم، با بارش باران نسیم خنک پاییزی را احساس میکنم. وقتی باران میبارد انگار تمام خستگی هایم را با خود می برد و می شوید. وقتی باران می بارد بوی خاک نمناک مشامم را پر می کند.

حس پر از آرامش در درونم به وجود می آید، نفسهایم را عمیق میکشم و زدگی را با تمام وجود حس می کنم، هر قطره از باران جان تازه ای به من می بخشد و گاهی احساس سبکی می کنم، صدای باران که یکی از خوش آهنگترین صداهای طبیعت است با ما حرف میزند و می گوید این بخشش بی دریغ آسمان است که خداوند آن را بی منت به ما می دهد، اکنون من برخورد قطره های باران را روی صورتم احساس می کنم و با همه ی مردم شهر همراه آهنگ باران می شوم و دستانم را به آسمان خدا بلند می کنم و شکر خدا را به جای می آورم.

نتیجه گیری:

ما انسانها گاهی مثل قطره های باران باشیم که هر بار با بارش خود زمین را می شویند، ما نیز آلودگیها را از یکدیگر پاک کنیم و شادابی را به همدیگر هدیه کنیم و زندگی دوباره به هم ببخشیم، پس مثل باران باشیم.

 

انشا صدای باران حس وحال صفحه 53 نگارش پایه هشتم

این انشا بصورت اختصاصی در درسی فا نوشته شده است، هرگونه کپی برداری ممنوع می باشد.

 

💬 لطفا نظرات خود را در پایین همین پست برای ما ارسال کنید👇👇👇